‌۷۸۸۸ بار

هفت هزار و هشتصد و هشتاد و هشت بار
خورشید بر دوش من افتاده و
هر بارش سنگین و سوزان‌تر بوده از بار دوش

مسیحی بوده‌ام این سال‌ها سخت‌مصلوب
بر داری دستانش دوخته و چشم‌ها به دور

بوده‌ام.؟ آن کس که بوده که بوده‌ام.؟
دیری به درون دادگاهی ناصلح
به گناه آمدم محکومِ این‌جا بودنم

کسکی بی‌وزن و پوسیده پر از پر، پر از کاه
پر از پوچ و پر از خار، پر از ناخواستنی‌ها و پر از برگ‌های کهنه
میان این همه کاشته بکاشته
وو را برزگر به دستِ خود کجّش فراشته

نیا نزدیک تو این نزدیک، آدمم من، من آدمم من


guest
0 دیدگاه
Inline Feedbacks
نمایش همۀ دیدگاه‌ها