بیندیش
تانگاه که زندهای
تانگاه که نفسدار و امیدواری
بیندیش همواره
به آن پرندگانِ همقفست
به آن بوسهزنانِ زندگی
که پریدند گرمخیال
به هوایِ آزادگی
آنان که دستهدسته رقصیدند در آسمان
تانزمان که درشکست بالهاشان
شدند دانهدانه در زمین
بیندیش همآبوخاک
بیندیش به دزدانِ دیروزت، امروزت، و فرداهات
بیندیش به تنهایِ تبرخورده
حدقههایِ تهیازچشم
اذهانِ ازرنجخراشیده
بیندیش همسقفم، بیندیش به این خانهٔ لرزان
بیندیش به آغوشِ عدالت، به کامِ حق، به آنچه هست گرفتنی
بیندیش محکم، مصمّم
بیندیش یکسره، بهتمامی
بیندیش به این جمهوریِ جانربایِ اسلامی
بیندیش به من، به او، به ما
بیندیش به بی نامان و جا
بیندیش به آینهٔ پیشِ رو
بیندیش به تاریخِ ازمابجا
بیندیش و بیندیش
بیندیش تا میشود گفت ‹تا›
اردیبهشت ۱۴۰۳
بیندیش تانگاه که زندهای تانگاه که نفسدار و امیدواری بیندیش همواره به آن پرندگانِ همقفست به آن بوسهزنانِ زندگی که پریدند گرمخیال به هوایِ آزادگی آنان که دستهدسته رقصیدند در آسمان تانزمان که درشکست بالهاشان شدند دانهدانه در زمین بیندیش همآبوخاک بیندیش به دزدانِ دیروزت، امروزت، و فرداهات بیندیش به تنهایِ…